Template By: وبلاگ شهر شال
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وبلاگ شهر
شال
و آدرس
shallcity.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
بنده تقریبا ۱۹ ساله بودم که به همراه پدرم راهی نجف اشرف شدیم مرحوم پدرم رضایتی به ماندن من در نجف نداشت یعنی کسی او را منصرف ساخته بود او نیز خود را از تهیه مخارج تحصیل من عاجز می دید چون پشیمانی او از اقامتم در نجف قطعی شد متوسل حضرت امیر (ع) شدم لذا به زیارت حضرت رفته و درخواست پناهندگی نمودم گریه گلویم را گرفته بود ولی خودداری می کردم تا رفتم وچسبیدم به ضریح مطهر حضرت و عرض کردم: یا علی مرا تا اینجا کشانده ای نگذار من برگردم
فردای آن شب پدرم درحالی که به من نگاه می کرد و می خندید گفت: رفتی و گرفتی ؟!
بله پدرم خواب امام را دیده بود که به ار فرموده بودند: "حسن را به من بسپار و کاری نداشته باش" آقا آقایی کردند و خوب از من مهمان نوازی کردند. >> مطلب فوق در کتاب سلوک سیدحسن صفحه ۱۵ منتشر شده است. این کتاب به همت اداره کل اوقاف و امور خیریه قزوین تهیه وتنظیم شده است و حاوی خاطرات و مطالبی از آیت الله موسوی شالی می باشد.
!!!!! نظر یادتون نره !!!!!
نظرات شما عزیزان: